سوت

صدای پلک زدن زمانم

سوت

صدای پلک زدن زمانم

زبان شد قفل شده ای مسخ

 

 

 

 

   

خیره خیره به بایدهای که با درد شدند ممنوع !

دست و پا زدن با زمان در کنکاشی برای تضاد،تزویر،ریا..

بازیه وحشتانه‌ای دیده بودم در سریالهای دنباله داره قابهای مخفی این چند شبها..  

راستی قبل ترها جای دیگه هم! بگمانم سنگ داشتند...........

خواب بودم                      کاش !

 نشانه شدم   که با ایستادن  به شود روزی ...

له شُدگی‌ با فرودی سخت از زره  بَرکرده  ها..

افتادم.خزیده شدم.بلندشدم.گیج....

دست    پا   صورت    با بوسه‌‌ای بر فک ..  زخم

زمانه بس  ناجوان    حیف از کلمه اش...    

 جوان می‌برند بر سینه‌کش ناکجاها ها...  

بشکن  درد دارم من جاهایی در بدن که درد دل  بیشترش  میکند..

بریده شدن درپی ساختنی که ساخته بودند!  ..     بازیگری شدیم شکله گرد بافوتبال !      

    کارگردانی زبردست داشت. اسکار باید داد!

 باور مُرده شده  یادبودی در سر کوه کرده اند ؟!

پناهنده‌ی انزوا    بعداز سردیه گرما زده شده    به‌وقته: بیست و پنجه ماه  بعد از ایستایی  از سَره   پُرشده‌ی پیمانه‌ ..

دانشگاه هفت. تداعی شد 77. از20،بیست و2  گرفتم، فکر کردم زرنگ شدم... سرخ شده‌‌ی تقویم که خونین ماندگار شد بر دلش.  

با عشق به پررنگی‌اش ،گفتم: 

 بزن نقش‌اش      دیرگاه بود نشده بود رنگ..

فرو برو       در سوت و کور زاده شده‌ی من!!!!!!

 به باد گرفتنت  و هیچ نبود در قاب شیشه ای خانه پدری نشانی؟!

قلم نوشتن کرده بود    با   شعور.

بردند.   در جرزه دیواره کهنه‌‌‌ی خانه‌شان به غنیمت ..

شکستند انسانیت را...  

"مارا با ... بهشتی کاری نیست ............."