سوت

صدای پلک زدن زمانم

سوت

صدای پلک زدن زمانم

تکرار روزی که بعد از نه ماه من شدن تو این دنیا پیاده شدم.

 یه کلمه ی ۴ حرفی که معنی وجود میده.  

 لذت آفرینی میکنه حتی یه مدت قبل از تکرار بروزش. 

همه ی آدما ازش سهم دارن و خیلی ها مثه من این سهمو دوس دارن. اونقدی که دوس دارن بزرگش کنن و دوس ندارن بزرگ شن.. 

تو هف سالگی با یه کیف کوچولوه زرد کادوی بابام به درک مناسبتی زمان وقوعم پی بردم و از اون به بعد بیشتره کادوها حتی تا همین چن ساله پیش لوازم تحریرمدرسه بود.  

و جای بخیه روی دوتا شصت پاهام  کاملن اتفاقی تو همچین روزی با یکسال فاصله جاخوش کرده. 

 تمایل به قید شدن در بند چیزی که فقط زمان شده تو صفحه ی تقویم و داره چرخ میزنه با بازیگوشی بین  چندشنبه ها  و  اینار ۱شنبه..  

 

فردا سی آگوست:8شهریور:9رمضان  

۲۲ساله میشم...