یه کلمه ی ۴ حرفی که معنی وجود میده.
لذت آفرینی میکنه حتی یه مدت قبل از تکرار بروزش.
همه ی آدما ازش سهم دارن و خیلی ها مثه من این سهمو دوس دارن. اونقدی که دوس دارن بزرگش کنن و دوس ندارن بزرگ شن..
تو هف سالگی با یه کیف کوچولوه زرد کادوی بابام به درک مناسبتی زمان وقوعم پی بردم و از اون به بعد بیشتره کادوها حتی تا همین چن ساله پیش لوازم تحریرمدرسه بود.
و جای بخیه روی دوتا شصت پاهام کاملن اتفاقی تو همچین روزی با یکسال فاصله جاخوش کرده.
تمایل به قید شدن در بند چیزی که فقط زمان شده تو صفحه ی تقویم و داره چرخ میزنه با بازیگوشی بین چندشنبه ها و اینار ۱شنبه..
فردا سی آگوست:8شهریور:9رمضان
۲۲ساله میشم...